بالاخره امسال برف اومد و دخترم برف دید سه شنبه 92/11/15 وقتی از سرکار اومدم دخترم رو بردم بالا پشت بام خونه مادرم که برف ببینه و برف بازی کنیم ولی بیشتر برفها آب شده بود ولی با همون یه ذره که بود برف بازی کردیم بهت برف پرت می کردم و چشمات رو می بستی و می خندی دستت رو می کردی تو برفها و می خواستی بخوری قربونت برم بانمک مامان